آموزش زبان  وترجمه: 

با توجه به مهاجرت جهانی اخیر نظر من راجع به زبان آموزی و ترجمه – که  اغلب شاغلان اینها در گذشته خصومت خاصی نسبت به یکدیگر نشان داده اند وگاهی اوقات سعی می کردند یکدیگر را از شغل بیرون کنند۔ - بایددر اکثر کشورها راجع به اینها تجدید نظرو برنامه ریزی جدید شود۔

در گویش های جهانی امروز زبان از طرفی با صلاحیت خودش بازتاب می دهد و طرف دیگر ترجمه آن زبان هچنین انعکاس خودش را نشان می دهد۔ هرچه قدر زبان کاربرد زیادی و گفتار زیادی در مردم دارد ترجمه هم برای آن زبان کمتر شکل می گیرد۔ و همینطور هر چه قدر متکلمین زبان کمتر باشند ترجمه آن بیشتر می شود۔ 

ادبی و غیرادبی : 

مراد من از غیر ادبی نوشتن واقعیت و نوشته های غیر داستانی می باشدو موضوعاتی که مربوط به واقعیت و حقیقت خارجی باشد۔ 

این محصول مغزبعنوان مغایر بودن به ذهن که شروع با متن های حقوقی ، علمی و فنی می شود و به تمام توصیفات جهان فیزیکی گسترش پیدا می کند مانند: مشاغل فعالیت های تفریحی و رویدادهای اجتماعی ۔ در اصل اینگونه نوشته ها فقط یک تفسیر (ترجمه ) می پذیرند۔ 

اگر چه در واقع این طور نیست علت این امریا بخاطر بازیهای مترجمین ، ذهنها ، و مخصوصا بخاطر متفاوت بودن منابع لغوی و گرامری زبان ها می باشد.

بهرحال ترجمه های خوب غیر ادبی باید حتی المقدور دقیق تر باشند۔ 

ترجمه باید شبیه اصل باشد هرچند الفاظ و سبک آن متفاوت باشد۔ مترجم یا در بعضی موقعه ها تصحیح کننده است تنها مسؤلیت حقیقت محتوا و سبک ترجمه غیر ادبی را بر عهده دارد۔ به نظر من او نمی تواند این مسؤلیت را به نویسنده اصلی واگذار کند۔ 

واما مراد من از نوشتار ادبی ، نوشتن تخیلی است و آن بمعنای ایجاد تصاویر در ذهن و تفهیم آنها برروی کاغذ ( ایجاد داستان ) می باشد۔ این گونه نوشته معمولا انتقادی بر زندگی،افراد و اجتماع وارد می کنند۔(هنر انتقاد از زندگی بشر است ۔ )

ممکن است در متون ادبی حقیقت و تخیلی امتزاج یافته باشد، مخصوصا در خودزیستنامه یا در ناولهای تاریخی ، جای که مترجم بر بخش واقعی تصمیم تاکید با تقویت بیشتری از اصل داشته باشد۔

شعر مختصر ترین و رساترین زبان ادبی است چون این فاکتور آواز را بطور قاطعانه به ارمغان می آورد،و اکثر مردم را باتوجه به لحن های مصنوعی خود تحریک می کند۔ و آهنگ موزونش نیاز به یک تلاش مخصوص خودش را دارد۔

در اصطلاحات ترجمه بعنوان مخالف سازگاری ، من گمان می کنم که مترجم شعر از 40٪ تا 60٪ خالق متن است ، یا تا 80٪ اگر هم امکان باشد،مانند ریلکه ۔ و متن اصلی معیوب را هم درست می کند۔ مترجم داستان شاید میتوان گفت از 20٪ تا 30٪ خالق متن است و مترجم متنهای حقیقی و حقوقی 10٪ تا 15٪ خالق متن می باشد۔ 

این اختلاف مقدار(در صدی ) مربوط به رتبه مشکلات در متون می باشد۔ 

من این آمارو ارقام را بخاطر این گفته ام :

اولا: برای اثبات باورخودم راجع به اینکه تمام ترجمه ها یک عنصرخلاقیت را دارند۔

ثانیا: هنگام ترجمه متنهای مهم و پرانگاشت نویسنده هم مهم تر از مترجم می باشد، چون یک مترجم به استثناء در شعر های رتبه پایین و نامرغوب همیشه در خدمت نویسنده می باشد۔ 

ثالثا: می خواهم شفاف راجع به ترجمه نظر خودم را ارایه دهم و آن می تواند مغایر نظریه های خوانندگان باشد۔

رتبه خلاقیت مترجم به هیچ وجه نمی تواند از لحاظ زمانی که صرف این کار را می کند ،یکسان باشد، یک متن فنی و دشوار برای تحقیق نیاز به زمان بیشتری دارد۔ و یک نوشت قابل توجه می تواند پرداخت خوبی داشته باشد اما بطور معمول نیاز به خلاقیت گسترده ای ندراد۔

نوشتار و گفتار: 

من فکر می کنم نظریاتی دریافت شده از اکثر زبان شناسان،ترجیح اهمیت گفتار بر نوشتار می باشد۔ و درحقیقت نوشتن چون گفتار را همزمان دنبال می کند فقط یک تقلید کم رنگ شده از گفتار می باشد۔ آواشناس بزرگ هنری سویت ، که وی مدل برنارد شاه برای پروفیسور هیگینز در بازی (پیگامالیون)،بود،از این دیدگاه مخالفت فوق العاده کرده و به نوشتن اولویت داد۔ 

من باور دارم که هر دو نوشتن و صحبت کردن ،در درجه موازی درهردونگارش ادبی و غیر ادبی و ترجمه هم همچنان به ترتیب حرکت دارد و بیشتر کارکرد مختلفی ندارد۔ 

از نوشتن بطور گفتار سندی یا تفکر استفاده می شود۔ در رابطه با صحبت کردن ، نوشتن پایدار و دیرپاتر ، فشرده و مختصرتر ، رسمی تر و قابل مطالعه بیشتر می باشد۔ 

و گفتار فوری تر و بی اختیار تر ، طبیعی تر و پراکنده تر می باشد، مگر اینکه بازخورد دیالوگ در یک بازی باشد یا مبتنی بر یک نسخه نوشته شده یا آدرس یا سخنرانی باشد۔ پس هر دو تا برای تمام زندگی لازم است ولی  نوشتن به احتمال زیاد دائمی تر و دارای زیبائی بیشتر می باشد۔ 

زمینه نظریه ترجمه : 

از زمان سیسرو تا زمان دانیکا سیلسکوویچ که در ای ایس آی تی (مدرسه عالی برای تفسیر و ترجمه ) در سوربون در شهر پاریس مترجم جذاب و دانشمند ترجمه بود۔ مترجمین و دانشجویان ترجمه و افراد معمولی استدلال می کردند  که یا آنها ترجمه جمله به جمله یا ترجمه کلمه به کلمه را ترجیح می دهند۔ ژان رنه لادمیرال برای این یک واژه مختصری بکار برده است: (cibliste or sourcier )  و من  معناش را ترجمه زبان مبدای یا ترجمه زبان مقصدی کرده ام  ۔ که شامل متون زبان مبدا و مقصد می باشد۔ این رویکرد دوگانه(مبدا و مقصد) ترجمه توسط ایس تی جیروم که پشتیبان مترجمین بوده  ادامه یافته بود۔ 

بعد از جنگ جهانی دوم دادگاه نورنبرگ یک نقطه عطف را مشخص کرد ؛مترجمان و مفسران مورد توجه صحنه بین المللی قرار گرفتند،ترجمه متون غیر ادبی فراتر از متون ادبی رفت و ترجمه های چشمگیری داشت، در اکثر کشورها انجمن و شرکت ها ترجمه توسط  مترجمان عمومی و  ادبیات تشکیل یافت ، یوجین نایدا اهمیت خوانندگی را بعنوان یک گروه جداگانه که زاویه سوم مثلث را تشکیل می دهد بنا نهاد۔ در اول مترجم بطور معمول خودش را با خواننده معرفی می کند و بعد بنابر خودبینی و غرور که مخصوصا این امر در ترجمه شعر اتفاق می افتد که در آن مترجم می خواهد واکنش خود را راجع به شعر نشان دهد و بعد خواننده را نادیده می گیرد۔ 

هرچند رویکرد دوگانه در تعادل پویا ترجمه یوجین نایدا شایع تر شد۔ که در اینگونه ترجمه ، پیام زبان مبدا در زبان مقصد بگونه ای انتقال داده می شد که خواننده آن ترجمه متن ترجمه شده را مانند متن اصل می پذیرفت ، (یعنی واکنش یکسان نشان می داد) 

نایدا تعادل پویا را بر ترجمه صوری ترجیح داد، (که در ترجمه صوری قالب دستور زبان و سبک متن را حفظ می شود) 

رویکرد دوگانه ترجمه را غیر از یوجین نایدا،خانم جولیان هاوس در متدهای آشکار و پنهان ترجمه خودش بکار برد. 

او در ادامه یک فیلتر فرهنگی برای بومی سازی متن معرفی کرد.

رویکرد من هم همچنین رویکرد دوگانه می باشد هنگام ترجمه معنایی( زبان مبدا)متون ادبی و مدارک های مهم . و هنگام ترجمه ارتباطی متون غیر ادبی و متنهای فنی . 

اگرچه خیلی اختلاف نظر در مورد تئوری ترجمه وجود دارد بویژء در زمینه ای که من آن را بیان کرده ام ، فکر می کنم باید در اهداف ترجمه تجدید نظر شود و عواملی که در حال حاضر در تئوری ترجمه مفقود اندباید برشمرده شوند۔  بعد باید یک تئوری جدید ارایه داده شود۔ یا شاید میتوان گفت ، یاتئوری که شبکه (سلسله ) تئوریها مختلف ترجمه باشد ارایه داده شود۔