استفهام در لغت:استفهام مصدر باب استفعال از ماده «فهم» است که بمعنای طلب فهم و طلب علم می باشد. فهم یعنی حصول معرفت با قلب و می گویند[فهمت الشیء: عقلته و عرفته.]یعنی آن شئ را فھمیدم و شناختم[و أفهمه الأمر و فهّمه إیاه: جعله یفهمه] یعنی آن امر را به او فهماند و همچنین[ و استفهمه: سأله أن یفهمه] یعنی آن شخص را سوال کرد برای اینکه این مطلب را بفهمد.[1]
و استفھام در اصطلاح بلاغت عبارت است از طلب و درخواست فهمیدن چیزی که قبلا معلوم نبوده،و این همانند استخبار است که در باره آن گفته می شده طلب خبری است در باره چیزی که علم آن را نداشته باشی، ولی بعضی از علمای بلاغت این دو کلمات را باهم متفاوت می دانند و می گویند نخستین سوالی که انسان می کند استخبار است و وقتی که مطلب را کاملا نفهمد بار دوم سوال می کند و این دوباره پرسیده استفهام نامیده می شود. اما آنچه در کتب بلاغت رایج است و علماء بلاغت در باره این اصطلاح موشکافی کرده اند از لحاظ اسلوب انشاء و طلب است. آقای سیبویه در این باره یک باب به نام «باب الاستفهام» باز نموده است که هم در باره استفهام بحث نموده است و هم درباره ادواتی که بوسیله آنها میتوان کلام را ایراد کرد.
بحث استفھام در مباحث بلاغی وارد شد و کسانی کہ راجع بہ آن سخن گفتہ اند عبارتند از :
ابن وھب : او می گوید : استفھام یعنی سوال کردن دربارہ چیزی کہ نمی دانی ، و برای این کار اسماء استفھام مشخص می باشد،«4».
و سکاکی می گوید: « استفھام برای طلب حصول شئ در ذھن است ، و مطلوب حصول آن در ذھن است یا حکم شئ بر شئ است یا غیر از آن، اولین تصدیق است و انفکاک آن از تصور ممتنع است، و دومی تصور و انفکاک آن از تصدیق ممتنع نییست،«5». و سار على هذا المذهب ملخصو کتابه «مفتاح العلوم» و شراح التلخیص «6». و لا یخرج غیرهم عن ذلک فالعلوی یقول: «و معناه طلب المراد من الغیر على جهة الاستعلاء» «7». و ابن قیم الجوزیة یقول: «هو أن یستفهم عن شیء لم یتقدم له به علم حتى یحصل له به علم» «8».
و للاستفهام أدوات کثیرة و هی نوعان:
الأول: حرفان و هما الهمزة و هل. و تستعمل الهمزة لطلب التصدیق و هو إدراک النسبة أی تعیینها مثل: «أقام محمد»؟ الجواب عنها یکون ب «نعم» أو «لا». و للتصور و هو ادراک المفرد أی تعیینه مثل:
«أقام محمد أم قعد»؟ و الجواب عنها یکون بتحدید المفرد أی: قام أو قعد.
أما هل فلا یطلب بها غیر التصدیق مثل: «هل قام محمد»؟ و الجواب عنها یکون ب «نعم» أو «لا».
الثانی: اسماء، و لا یطلب بها إلا التصور و هی:
1- ما: یطلب بها شرح الشیء مثل: «ما البلاغة»؟
2- من: للسؤال عن الجنس مثل: «من هذا»؟
3- أیّ: للسؤال عما یمیز أحد المتشارکین فی أمر یعمهما مثل: «أی الثیاب عندک»؟
4- کم: للسؤال عن العدد مثل: «کم کتابا عندک»؟
5- کیف: للسؤال عن الحال مثل: «کیف محمد»؟
6- أین: للسؤال عن المکان مثل: «أین کنت»؟
7- أنّى: تستعمل تارة بمعنى «کیف» کقوله تعالى: أَنَّى یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها؟ «9»، و تارة بمعنى «من أین» کقوله تعالى: یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا؟ «10» و تارة بمعنى «متى» مثل:
«أنّى تسافر»؟
8- متى: للسؤال عن الزمان مثل: «متى جئت»؟
9- أیّان: للسؤال عن الزمان کقوله تعالى: یَسْئَلُ
__________________________________________________
(1) الصاحبی ص 181، البرهان فی علوم القرآن ج 2 ص 326، معترک الاقران ج 1 ص 431، الاتقان ج 2 ص 79، شرح عقود الجمان ص 49.
(2) الکتاب ج 1 ص 98، ج 3 ص 176.
(3) معانی القرآن ج 1 ص 23؛ 202؛ ج 2 ص 411؛ المقتضب ج 1 ص 41؛ ج 2 ص 53، ج 3 ص 228، 264، 268، 289، 292، 307.
(4) البرهان فی وجوه البیان ص 113.
(5) مفتاح العلوم ص 146.
(6) الایضاح ص 131، التلخیص ص 153، شروح التلخیص ج 2 ص 246، المطول ص 226، الأطول ج 1 ص 234.
(7) الطراز ج 3 ص 286.
(8) الفوائد ص 160.
(9) البقرة 259.
(10) آل عمران 37.
معجم المصطلحات البلاغیة و تطورها، ص: 110
أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ؟ «1»، و کقوله: یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ؟ «2».